اطلاعات عمومی
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : محمد عسگری

جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 10:58 ::  نويسنده : محمد عسگری

                                                              شیعیان تسلیت

 

 


عکس : خانه و محل شهادت حضرت علی (ع)

عکس : خانه و محل شهادت حضرت علی (ع)

 



ادامه مطلب ...
جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 10:35 ::  نويسنده : محمد عسگری
 


کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***
صدا کنی

جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : محمد عسگری

خیام می گوید:

از دو حال خارج نیست، یا خدا قبلا می داند من چه خواهم كرد و یا نمی داند. اكر نمیداند كه در این صورت خدا نیست و در صورتی كه می داند جكونه انتظار دارد كه من كاری بر خلاف دانایی او بكنم و با رعایت این دو نكته جكونه مرا بعد از مرگ مسئوول نموده و كیفر خواهد داد.
جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:59 ::  نويسنده : محمد عسگری
سلطان جنگلم که باشی بخوای با دوتا زن باشی عاقبتت همینه !!!


جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : محمد عسگری

 طنز

 

طنز, سرگرمی, مطالب خنده دار, طنز دخترانه, کل کل دختر و پسر

 

فقط جنبه طنز داره.پسرا جوگیر نشنا!!!!!!!!!!!!!! 

1.باباش کارخونه داره ! ۲۵۰۰ تا کارگر دارن , ماهی چند میلیون پول تو جیبی می گیره از باباش !

 

حقیقت : باباش کارمند جز تو یهاداره ی پیش و پا افتاده است , حقوقش کلا ۲۵۰ هزار تومنه که اونم ۱۵۰ هزارتومنش قسط خونه و یخچال فریزر و این صحبتاست ! ۱۰۰ هزار تومن می مونه براشون ماهی!!

 

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

 

۲ . بس که خونشون بزرگه ! (مکان : تهرانیا ... نیاوران,جردن,... تبریزیها : دخترای تبریز که همشون بچه ولیعصرن!! فکر کنم وسط شهر و پایین شهر دختری وجود نداشته باشه. از هر دختر تبریزی بپرسی بچه 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

 

 
استفراغ چیست ؟

نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد

و ضریب اشتباهی ندارد کلا !

حتما شخص مورد نظر حامله است !
 

 

فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !

 

 

 ننه قمر, شوهر اینترنتی

یکى بود، یکى نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. روزى روزگارى در ولایت غربت یک پیرزنى بود به نام «ننه قمر» و این ننه قمر از مال دنیا فقط یک دختر داشت که اسمش «دلربا» بود و این دلربا در هفت اقلیم عالم مثل و مانندى نداشت؛ از بس که زشت و بدترکیب و بد ادا و بى‌کمالات بود.
یک روز که این دلربا توى خانه وردل ننه قمر نشسته بود و داشت به ناخن‌هایش حنا مى‌گذاشت، آهى کشید و رو کرد به مادرش و گفت: «اى ننه، مى‌گویند» بهار عمر باشد تا چهل سال. با این حساب، توپ سال نو را که در کنند، دختر یکى یک دانه‌ات، پایش را مى‌گذارد توى تابستان عمر. بدان و آگاه باش که من دوست دارم تابستان عمرم را در خانه‌ی شوهر سپرى کنم و من شنیده‌ام که یک دستگاهى هست که به آن مى‌گویند «کامپیوتر» و در این کامپیوتر همه جور شوهر وجود دارد. یکى از این دستگاه‌ها برایم مى‌خرى یا این که چى؟»

ننه قمر «لاحول» گفت و لبش را گاز گرفت و دلسوزانه، بنا کرد به نصیحت که: مردى که توى دستگاه عمل بیاید، شوهر بشو و مرد زندگى نیست. تازه بچه‌دار هم که بشوى لابد یا دارا و سارا مى‌زایى یا از این آدم آهنى‌هاى بدترکیب یا چه مى‌دانم پینوکیو...
وقتى ننه قمر دهانش کف کرد و قلبش گرفت و خسته شد، دلربا شروع کرد به تعریف از کامپیوتر و اینترنت و چت و این که شوهر کامپیوترى هم مثل شوهر راست راستکى است و آنقدر گفت و گفت تا ننه قمر راضى شد براى عاقبت به خیرى دخترش، سینه‌ریز و النگوهاى طلایش را بفروشد و براى دلربا کامپیوتر مجهز به فکس مودم اکسترنال و کارت اینترنت پرسرعت و هدست و کلى لوازم جانبى دیگر بخرد.
بارى اى برادر بدندیده و اى خواهر نوردیده، دستگاه را خریدند و آوردند گذاشتند روى کرسى و زدندش به برق و روشنش کردند. دلربا گفت: «اى مادر، در این وقت روز، فقط بچه‌هاى مدرسه‌اى و کارمندهاى زن و بچه‌دار توى ادارات، مى‌روند در چت و تا نیمه شب خبرى از شوهر نیست.» به همین خاطر، از همان کله‌ی ظهر تا نیمه شب، ننه قمر نشست در پشت دستگاه و با جدیت تمام به بازى ورق گنجفه و با دل و اسپایدر پرداخت.

نیمه شب دلربا دستگاه را تحویل گرفت و وصل شد به اینترنت و یک «آى دى» به نام «دلربا آندرلاین تنها 437» براى خود ثبت کرد و رفت توى یکى از اتاق‌هاى «یارو مسنجر». به محض ورود، زنگ‌ها به افتخارش به صدا درآمدند و تا دلربا به خودش جنبید، متوجه شد که چهل _ پنجاه تا شوهر بالقوه، دورش را گرفته‌اند. دلربا که دید حریف این همه خواستگار مشتاق و دلداده نیست، همه‌ی پیغام‌ها را خواند و سر آخر از نام یکى از آنها خوشش آمد و با ناکام گذاشتن خیل خواستگاران سمج، با همان یکى گرم صحبت شد. در زیر متن مکالمات نوشتارى آن دو به اختصار درج مى شود:

پژمان آندرلاین توپ اند باحال: سلام. اى دلرباى زیباى شیرین کار، خوبید؟

دلربا آندرلاین تنها437: سلام. مرسى. یو خوبى؟

پژمان: مرسى + هفتاد. سین، جیم، جیم پلیز. [سین، جیم، جیم: همان A/S/L به زبان غربتى است؛ یعنى: سن؟ جنسیت؟ جا و مکان زندگى]

دلربا: هجده، دال، بوغ [یعنى هجده ساله‌ام، دخترم و در بالاى ولایت غربت به زندگانى اشرافى مشغولم. ترجمه و تفسیر از بنده نگارنده] یو چى؟

پژمان: من بیست و چهار، پ، بوغ. خوشبختم! [یعنى خوشوقتم.]

دلربا: لول. [یعنى حسابى لول و کیفورم. همان LOL] پس همسایه‌ایم.

پژمان: بله ولى من براى ادامه‌ی تحصیل دارم ویزا مى‌گیرم که بروم در جابلقا چون که هم در آنجا آزادى مى‌باشد و هم سى دى با کیفیت آینه آنجا هست و من همه کس و کارم (یعنى دخترخاله پسر عمه دایى مامانم) در آنجا زندگى مى‌کنند.

دلربا: اوکى، درک مى‌کنم به قول مامى: توبى اور نات توبى. راستى نگفتى چه شکلى هستى؟

پژمان: قد 185، وزن80، موخرمایى روشن و بلند، پوست سفید، چشم آبى.

دلربا: من قدم 174، وزن 60، رنگ چشمم هم یک چیزى بین آبى و سبز.

پژمان: واى خداى من... راست مى گویى؟

دلربا: وا... یعنى خیلى زشتم؟

پژمان: نه... اتفاقاً بى‌نظیرى. راستش نمى‌دانم چطور شد که همین الان، یک دفعه به من احساس ازدواج دست داد. آه اى دلرباى من، چشمان تو حرمت زمین است و یک قشنگ نازنین است...

دلربا: اى واى خدا مرا بکشد که با بیان حقیقتى ناخواسته، تیر عشق را بر قلبت نشاندم.
حالا دو تا حیران من و تو، زار و گریان من و تو...

پژمان: اى نازنین، بدجورى من خاطرخواه توام آیا حالیت مى‌باشد؟ تکه تکه کردى دل من را، بیا بیا بیا که خیلى مى‌خواهمت.

دلربا: حالا من چه خاکى به سر بریزم با این عشق پاک و معصوم؟ من مى‌خواهم ایوان رویا را آب پاشى کنم و امشب هرجور شده و با هر بدبختى، عکس تو را نقاشى کنم. اما تو را چه جورى بکشم چرا که وسایل نقاشى‌ام کم و کسر دارد و من مداد مخملى ندارم.

پژمان: اوه ماى گاد... اصلاً اى دلرباى نازنین من، بیا تا برویم از این ولایت غربت من و تو. تو دست مرا [البته بعد از جارى شدن صیغه عقد. یادآورى از بنده نگارنده] بگیر و من دامن تو را [البته بعد از جلب رضایت زوجه و خانواده او و همچنین طى مراحل قانونى. ایضاً یادآورى اخلاقى از بنده نگارنده] بگیرم. کاش هم اکنون در کنارم بودى تا... اصلاً ولش کن، الان هر چه بگوییم این یارو «بنده نگارنده» مى‌خواهد وسطش پیام اخلاقى بدهد. بیا شماره تلفن مرا بنویس و تماس بگیر تا بدون مزاحم حرف‌هاى‌مان را بزنیم...

ما از این افسانه نتیجه مى‌گیریم که اگر جوانان را نصیحت کنیم، رازشان را به ما نمى‌گویند!
قصه‌ی ما به سر رسید، غلاغه به خونه‌اش نرسید!

 

شکایت, متهم, شعر طنز

شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم
چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی
من تو رو اذیت می کنم ؟، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات
تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست
معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه
شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن
بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن
بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن
آخه حسودی می کنن، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه
دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه
شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون
متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه
نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل
خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو
درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم
خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من
متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر
اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم
شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش
متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده
فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه
نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون
ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم
فدای چشمات که تو نور ، هزار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه
راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس
به شاکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟
مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز
یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه
شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شکی گل و جرم جنون و اتهام
الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خکستر بزنی ، الهی که طلا بشه
متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه

 
 
 
 
 

متن کارت عروسی زیبا, متن جالب کارت عروسی

شتری است که در خانه همه می‌خوابد
در خانه ما هم خوابید خب
حالا مال ما یک کمی بد فرم‌تر بوده،
از نامزدی به ازدواج رسید
پیش می‌آید دیگر!
شما هم خبطی مرتکب شوید،
بیایید دور هم، همدیگر را می‌بینیم و شوخی می‌کنیم
می‌خندیم،
حال می‌دهد به جان شما
غذای خوب هم سفارش داده‌ایم، میوه درجه یک هم ایضاً،
فقط ما این همه خرج کرده‌ایم، شما جوگیر نشوید کادوی گران بخرید
همان یک سکه کافیست، البته ما به نیمش هم راضی هستیم.
در ضمن، جمع بزرگونه است
دلبندانتان فعلاً در منزل بمانند تا وقتی دلبند ما به دنیا آمد برای تولدش دعوت کنیم

متن کارت عروسی زیبا, متن جالب کارت عروسی

نام فیلم: مجردها به بهشت نمی‌روند
برداشت اول و آخر: تکرار ندارد
تاریخ اکران: روز جشن عروسی
سانس ویژه: از ۷ شب تا نیمه شب
کارگردان: پدران و مادران خسته از دست فرزند
بازیگر نقش اول مرد:‌ آقا داماد
بازیگر نقش اول زن: عروس خانم
موزیک و موسیقی: دی‌جی آشنا
با تشکر از حضور بموقع عاقد
بازیگران سیاهی‌لشگر: خانواده‌ها، دوستان و آشنایان
قصه تکراری از اونجایی شروع می‌شه
قصه ما از اونجایی شروع می‌شه
که دخترخانم و آقا پسر عروسیشون به‌پامی‌شه
هر چی بگین سور و سات فراوونه
شیرینی و شام، ساز و دهل که میزونه
اونی که کمه تو قصه شون شمایین
حتماً تشریف بیارین
ما عکاس و فیلمبردار داریم شما زحمت نکشین
نکته: موقع ورود عروس و داماد میوه پوست نکنید چون چسب‌زخم نداریم.

متن کارت عروسی زیبا, متن جالب کارت عروسی

ما دو خانواده بسیار محترم، تصمیم گرفتیم دختر را عروس و پسرمان را داماد کنیم و بفرستیم خانه بخت تا هم خودمان از دستشان راحت شویم و هم خودشان مزه زندگی را بچشند.
پاشید، بیایید و این دو کبوتر عاشق را دست به دست بدهید تا بروند سر خانه و زندگیشان.
(حالا اگر کبوتر نبودند، شما می‌توانید قمری هم حساب‌شان کنید.)
بزم ما روز دوشنبه است و ۴ نوع غذا سفارش دادیم، فقط وقتی خوردید و رفتید نگویید ترش بود یا شیرین، شور بود یا بی‌نمک! حساب کنید کلی پول بابت اطعمه داده‌ایم. میوه هم چند برابر مهمانان ابتیاع شده تا به همراه شیرینی و شربت میل کنید.
ما که راضی به زحمت نیستیم، ولی حالا که شما می‌خواهید کادو بیاورید، کادوی درست و درمون بیاورید تا ما پشت سرتان حرف نزنیم! در ضمن این نور دیده‌‌ها را شما فعلاً نیاورید… بعداً ما از خجالتشان درمی‌آییم.

 

مربی تیم بازنده شطرنج در اروپا:
امروز روز ما نبود و زیاد هم خوب بازی نکردیم.
مربی تیم بازنده شطرنج در ایران:
کورنومنت که افتضاح بود. هوا هم آلوده بود و اسب و فیل ما رو از نفس انداخت. زمین بازی هم به درد گوسفند چرانی می‌خورد.

مربی تیم بازنده والیبال در اروپا:
امروز تمرکز خوبی روی بازی نداشتیم و تیم رقیب بهتر از فرصت‌ها استفاده کرد.
مربی تیم بازنده والیبال در ایران:
تور که سوراخ بود! توپ که باد نداشت و مربع بود و من نمی‌دانم فدراسیون خجالت نمی‌کشد از این وضع توپ. من واقعا متاسفم برای این ورزش.

مربی تیم بازنده منچ و مارپله در اروپا:
مقصر شکست امروز من بودم و دیگر هیچ. به تیم برنده هم تبریک می‌گم.
مربی تیم بازنده منچ و مارپله در ایران:
تاس که اصلا نمی‌چرخید. مارها هم که برای آنها خوش رقصی می کردند و فقط به ما نیش می‌زدند. داوری هم که فاجعه! تماشاگر هم دائم توی صورت ما لیزر انداخت…واقعا یه مشت بووووووق دارند این ورزش را اداره می‌کنند! خاک بر سر ما که آمدیم توی این ورزش. و خاک بر سر تیم مقابل که با این دودره‌بازی‌ها تیم ما را برد و خاک بر سر تماشاگری که اینطوری به بچه‌های ما فحش داد و خاک…

مربی تیم بازنده واترپلو در اروپا:
بچه های ما امروز خسته بودند و نشد تاکتیک‌ها به درستی اجرا بشه.
مربی تیم بازنده واترپلو در ایران:
آبش که خیس بود. زمین که موج داشت. تیر دروازه ها هم به اراده تیم مقابل تکون می‌خورد. بازیکنان حریف هم توی آب هر کاری خواستند کردند، آب رو اصلا نمی‌شد بو کرد! توپ هم که لیز بود. من نمی‌دونم واسه چی اصلا ما مسابقه برگزار می‌کنیم.

مربی تیم بازنده فوتبال در اروپا:
تیم مقابل امروز خیلی بهتر از روزهای قبل بازی کرد و متاسفانه خط دفاع ما نتونست اونطور که باید ظاهر بشه.
مربی تیم بازنده فوتبال در ایران:
یعنی من …(از انتشار باقی کلمات معذوریم!)

 
 مطالب خنده دار شب امتحان, شب امتحان

 من غلط بکنم ارشد شرکت کنم !
    “دیالوگ ماندگار شب های امتحان”

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته
    یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش
    باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش
    بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه
    بعد به افق خیره میشه و تو افق نیست و نابود میشه
    بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه
    ببینه مشروط میشه یا نه !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

همه با هم یک صدا بخونیم
    ﺗﺎب ﺗﺎب ﻋﺒﺎﺳﯽ ، اﺳﺘﺎد ﻣﻨﻮ ﻧﻨﺪازی !
    “جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل”

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

  شما دانشجویین ؟ بعله !!
    درس هم میخونین ؟ نه دیگه تا اون حد !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   امتحان وسیله س ، نمره دست استاده ،
    الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی ها !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    سر امتحان استادها سوالاتی میدن که ما تا حالا ندیدیم ؛
    در عوض ما هم جواب هایی میدیم که اونا به عمرشون ندیدن !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا
    گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید
    هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ میکردم
    استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت:
    تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره…
    منم گفتم: استاد منظورتون کدوم تهشه…!؟
    نمیدونم چی شد که اخراجم کرد !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

واقعا دقت کردین ؟
    لذتی که در پیچوندن دروس و افتادن با فراغ بال و طیب خاطر هست،
    در حضور ۱۰۰% توی کلاس و پر کردن ۸برگ پشت و رو سر جلسه امتحان و ۲۰ شدن نیست ؟

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   بابام اومده توی اتاقم
    میگه دخترم شارژ اینترنتت تموم شده؟
    میگم نه !
    میگه پس چرا داری درس می خونی؟

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

  یه بار تو کلاس زبان نمره ترممو کامل گرفتم !
باس همونجا تو اوج خداحافظى میکردم

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   واقعا آدم وقتی امتحاناش تموم میشه احساس میکنه دوباره متولد شده !
    من که همچین احساسی دارم شما رو نمیدونم ؟!

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    اگه توی اینترنت باشی توانایی اینو داری که،
    بدون احساس خواب آلودگی تا صبح بیدار باشی ،
    حالا کافیه ساعت ۱۰صبح از خواب بیدار شی ساعت ۱۱ کتاب بگیری دستت ،
    چنان پلکات سنگین میشه که انگار ۲ شبانه روزه نخوابیدی …

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

  با اینکه دوست ندارم سر به تنت باشه اما وقتی میگی :
    از صفحه ی چند تا چند حذف …
    دوست دارم پاشم وسط کلاس ماچت کنم
    مرسی معلم جونم

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    دقت کردین آدم وقتی همه سوالای امتحانو بلده،
    یه احساس دستپاچگی و هول شدن بهش دست میده ؟
    اصن دستخط آدم از نستعلیق به میخی سومری تغییر حالت میده !
    آدم دوست داره مثل قارچ خور از روی سوالا بپره
    و سریع پاسخنامه رو ببره بکوبه تو صورت مراقب !
    حالا هیبت نفر اول بلند شدن و برگه رو تحویل دادن بماند

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   قابل توجه اونایی که سر کلاس میگفتن کوووو تا آخر ترم :
    الان رسیدیم به همون “کوووو” ، پیاده بشید و از مناظر لدت ببرید !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   توهمی که هیچوقت عملی نشد :
    امروز از اینجا تا اینجا میخونم فردا بقیشو …
    و دیگر هیچ !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    هر جا صحبت از « تقلــــــــــب » است
    نام درخشان « دانشجوی ایرانــــــــــی» می درخشد !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   یادش بخیر وقتی معلم برای درس پرسیدن،
    اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند حس معجزه بهمون دست میداد !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    یه چیز میگم امکان نداره دانشجو باشی و تایید نکنی :
    صبح بخوابی
    سر کلاس نری
    دوستات بگن استاد نیومد
    ای حال میده ، ای حال میده !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

   من نمیدونم این اساتید چشونه ؟!
    خب عزیز من شما که داری ۹٫۵ میدی خب بده ۱۹٫۵ !! که چی مثلا ؟
    یه ۱ مگه چقدر جوهر مصرف میکنه ؟ اصلا بیا پول جوهرشو خودم میدم ؟
    فکر کنم به خاطر قیمت دلار باشه یا اینکه واردات جوهر ممنوع شده !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    دقت کردین که بعضی امتحانارو با اعتماد به نفس و سینه ستبر میرین برای نمره ۲۰
    ولی وقتی سوالارو میخونین چک میکنین که تا ۱۰ میتونین بنویسین یا نه ؟

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    یعنی توی دبیرستان هیچ چیز بهتر از این نیست که معلم گفته باشه امتحان میگیرم
    بعد بیاد سر کلاس یکم درس بده و بگه امتحان ایشالا واسه جلسه آینده !!
    اونوقت این شادی رو بچه خرخونا خراب میکنن
    که هی میگن آخه ما خوندیم امتحان بگیرید
    و معلمم مجبور میشه امتحان بگیره!! خدا این جو آدما رو نصیب کلاسی نکنه!

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    دانشجویان به صورت تخصصی به پنج دسته تقسیم میشن :
    ۱ – اونایی که جزوه مینویسن تا اون رو بخونن و نمره ی خوب بگیرن !
    ۲ – اونایی که جزوه مینویسن به امید اینکه یکی بیاد ازشون جزوه بگیره !
    ۳ – اونایی که جزوه نمینویسن به امید اینکه برن از یکی جزوه بگیرن !
    ۴ – اونایی که اومدن سر کلاس ولی حوصله ی هیچکدوم از این کارارو ندارن !
    ۵ – اونایی که کلا به کلاس اعتقادی ندارن و کلاس رو در نطفه ی شکل گیریش پیچوندن !

طنز امتحان, طنز شب امتحان

مطالب خنده دار شب امتحان

    بی همگان به سر شود ، بی تو بسر نمیشود
    این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
    مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
    گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
    استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
    دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
    مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
    به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
    مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
    خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
    هرچه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
    چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
    رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
    این شب امتحان من ، دست به سر نمیشود ؟
    توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
    خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !
 

 
 
 


ادامه مطلب ...
جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 12:13 ::  نويسنده : محمد عسگری
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه … حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 17:43 ::  نويسنده : محمد عسگری
آیا از همسرتان طلاق عاطفی گرفته‌اید؟ - آکا

آیا از همسرتان طلاق عاطفی گرفته‌اید؟

مشکلات کوچکی که شاید هر دوی شما هم از آنها بی‌خبر باشید، می‌توانند شما را حتی زیر یک سقف هم از هم جدا کنند و...


ادامه مطلب ...
شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 17:34 ::  نويسنده : محمد عسگری

دعوای دختر و پدر (طنز باحال)

 

دعوای دختر و پدر (طنز باحال) - آکا

 

سال 1230
مرد: دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمی شم...
زن: آقا حالا یه غلطی کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهای

 

 



ادامه مطلب ...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم از مطالب وبلاگ استفاده لازم را ببرید لطفا نظر بدهید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اطلاعات عمومی و آدرس lifem.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 9056
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

.